محل تبلیغات شما

سلام، این هفته  سرماخوردگی من ادامه پیدا کرد و متاسفانه سه روز نتونستم برم اداره. آوین طلا و مامان جون هم از من گرفتند و متاسفانه همه درگیر سرماخوردگی شبه آنفلوآنزا بودیم. آوین جونم هم یکشنبه و دوشنبه نرفت مدرسه. پانزدهم مهر  تولد من هم بود که اون هم تحت الشعاع سرماخوردگی من قرار گرفت. به پیشنهاد آوین جونم قرار شد که جشن تولد من بمونه بعد از خوب شدن همه. البته سه شنبه شب به اتفاق بابایی و بچه ها رفتیم بیرون و بابایی برای من عینک آفتابی کادو گرفت و آوین جونم هم یه انگشتر خوشگل. عباس عزیزم، رایین عزیزم و آوین طلا، دختر با محبتم، دستتون درد نکنه. از خدا می خوام که شما رو برا من نگه داره و با گرمای عشقتون دلم همیشه قرص قرص باشه. دوستتون دارم .

روز سه شنبه جلسه اولیا و مربیان مدرسه رایین جونم بود در نتیجه سه شنبه بعد ازظهر راهی مدرسه رایین جونم شدم. جلسه ای هم با معلم رایین جون داشتیم که برنامه و روشهای کاریش رو برای پدر و مادر ها توضیح داد.

اما امروز ناهار به پیشنهاد بچه ها رفتیم اس کنار آب. ناهار هم قرار بر درست کردن ماهی شد. بعد از خوردن ناهار و کمی آب بازی بچه هاحوالی ساعت 5 بعد از ظهر سری هم به اناج زدیم. متوجه شدیم عمو اسماعیل بابایی رفته کربلا . سری به عمو پیام پسر عموی بابایی زدیم. به درخواست آوین جونم عمو پیام در یکی از کندوهای زنبورش رو برداشت و توضیحاتی در مورد زنبورداری برامون داد و به اصرار یکی از مومهای عسلش رو به ما داد. دستشون درد نکنه. بعد از حدود یک ساعت به اراک برگشتیم.

هفته ای با تعطیلات یک روز در میان

افتادن پنجمین دندون آوین طلا

آوین عزیزم تولدت هزاران بار مبارک

آوین ,هم ,جونم ,بابایی ,سه ,رایین ,آوین جونم ,بعد از ,و آوین ,سه شنبه ,مامان جون

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها